سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انـدیـشک
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه

همه چیز پاکه إلّا ....

آئین بهائیت (با ادعای دیانت) طبق ادیان مختلف سعی کرده تا احکامی متفاوت از دیگران به پیروانش ارائه کنه و البته به خوبی هم پیامبرشون از عهدش بر اومد . نمونه ای از این احکام متفاوت ! که البته پیروانش رو از چاله در نمی آره که هیچ ، بلکه به چاه می اندازه و سرگردونشون می کنه بحث نجاست و پاکی اشیائه که بهتره خودتون دربارش قضاوت کنید .
 جناب بهاء در کتاب اقدس ـ چاپ تهران ص 74 ـ آورده اند : "کذلک رفع الله حکم دون الطهاره عن کل الاشیا" (این چنین خداوند ، حکم پاک نبودن را از اشیاء برداشت.)
و در ص 75 همان کتاب نوشته اند که : "قد انغمست الاشیاء فی بحر الطهاره فی اول الرضوان" (هر آینه همه چیز در اول رضوان در دریای طهارت و پاکی غوطه ور شد)
امّا در جای دیگه کتاب سعی کردند وارد ریز مسئله بشن و توضیحاتی بدن : "و حکم باللطافه (بالطهاره) الکبری و تغسیل ما تغبر من الغبار و کیف الاوساخ المنجمده و دونها، اتقوا الله و کونوا من المطهرین......طهروا کل مکروه بالماء الذی لم یتغیر بالثلاث.ایاک ان تستعملوا الماء الذی تغیر بالهواء او بشیء اخر" (و حکم شده است به پاکی بزرگتر!!! و شستن آن چه غبار گرفته تا چه رسد به چرک های جامد و غیر آن ، از خدا بترسید و از پاک کنندگان باشید!!... هر چیز کثیفی را با آبی که رنگ و بو و مزه آن تغییر نکرده است پاک کنید مبادا آبی را که بر اثر هوا یا چیز دیگر تغییر کرده به کار برید.)(گنجینه حدود و احکام 81)
حال این جناب بهاء و چهار سوال :
اول : مسائل نجاست و طهارت در اسلام چه ایرادی داشت که شما از یک طرف همه چیز را پاک می دونی و از طرف دیگه نه و نمی تونی هر چیز پلید و کثیفی را پاک بدونی پس دستور می دی که با آب پاکی که مزه و بو و رنگش تغییر نکرده اشیاء را پاک کنید و جالب تر اینکه جای دیگه گفتی بر هر چیز پاکی میشه سجده کرد: "قد اذن الله لکم السجود علی کل شیئ طاهر"(ص 26 گنجینه) .
دوم : اگر همه چیز پاکه پس چرا در بحث سجده گفتید بر هر چیز پاک !! می شه سجده کرد مگه چیز غیر پاکی .
سوم : اصلاً مگه چیز غیر پاک طبق گفته اول از ص 74 اقدس داریم؟! .
چهارم : مگه هر چیز غیر پاکی را می شه با آب پاک کرد ؟


[ سه شنبه 89/3/4 ] [ 11:15 صبح ] [ اندیشک ] [ نظرات () ]

خدایی کردن ، در دمای نقطه جوش (1)

وقتی سید رشتی که دنباله‌رو شیخ احمداحسایی بود درگذشت، شاگردانش دنبال جانشینی برای او بودند که به قول خودشان مصداق «شیعه کامل» و «رکن رابع» باشد. در بحبوحة رقابت برای جانشینی، سید علی محمد باب پا را از جانشینی فراتر نهاد و خود را «باب امام زمان» معرفی کرد و احادیث را طبق مذاق خود به تأویل برد و طبق آیة «ادخلوا الباب سجّدا» فرمان به خشوع و تسلیم مردم در برابر بابیت و نیابت خود داد و با نسبت دادن «باب» در آیه به خود گفت: «ای گروه شیعیان! من باب امام شما هستم که در انتظارش بودید»(1)
حتما تعجب خواهید کرد اگر بگوییم باب که ادعای خدایی کرده  قبل از ادعای قائمیت و ادعاهای پس از آن ساعت‌های طولانی در بوشهر زیر آفتاب نقطه جوش روی بام می‌رفت و مدت‌ها به کره مشتعل خورشید خیره می‌شد تا آفتاب را مسخّر خود سازد!! تأثیر آفتاب سوزان و به نقل از خویشاوندانش تماس با اروپاییان، انحرافاتی در فکر او به وجود آورده بود که چنین ادعاهایی را از وی بعید نمی‌نمود؛ البته چنین اعتماد به نفسی طبیعی نیست.
سفیر روس، در خاطراتش آورده که سید علی‌محمد به سبب ریاضت‌های زیاد، جاه‌طلب و خودپرست شده بود و از آن‌جا که از جادو و جنبل هم بدش نمی‌آمد، برای چنین ادعایی بهترین مهره به شمار می‌رفت؛ (2) و چون یکی از علایم ظهور، خروج از مکه به شمار می‌رفت، از شهر خارج شد و مواجب بگیران شایعه کردند که به مکه رفته است، و هنوز از مکه برنگشته بود که یکی از بابیان در شیراز اعلام کرد: گواهی می‌دهم که علی‌محمد در ارتباط با امام زمان است. اما فقط کافی بود مردم اعتراض کنند تا خون نظام الدوله حاکم شیراز به جوش آید و سیلی محکمی به گوش باب مقدس بنوازد تا او هم بگوید: «به خدا قسم! من نه وکیل موعود هستم و نه واسطه بین امام و مردم».
باب که در شیراز موفق نبود به اصفهان رفت و حاکم روسی‌الاصل اصفهان او را مهمان کرد و وعده داد که با حاکم قاجار خواهد جنگید و زمین را برای امام زمان جدید تصرف خواهد کرد. باب هم با خیال راحت ادعای قائمیت کرد و بعد از مدتی ادعای خود را پس گرفت و خود را نبی و در آخر، خداوند عالم معرفی کرد! سید باب گاهی دعوی بابیت کرد، گاهی مهدویت و بعد نبوت و الوهیت و میرزا بهاء هم که دید دنیا جنگل است؛ خودش دست به کار شد و دعاوی باب را معدوم فرض کرد. نویسندگان بابی و بهایی، روایات مربوط به مهدویت را دو قسمت کردند؛ برخی را به باب و برخی را به بها نسبت دادند و گاهی از سر اشتباه روایت را به هر دو نسبت داده‌اند.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مصطفی حسینی طباطبایی، ماجرای باب و بهاـ ص 46.
2. سیدنصیر سید کماری، بهائیت مولود تصوف، ص 30.
3. دکتر ح.م.ت، محاکمه و بررسی باب و بها، ص 41.


[ سه شنبه 88/9/17 ] [ 11:30 عصر ] [ اندیشک ] [ نظرات () ]

 دلایلی عجیب تر از ادعا

همان‌گونه که می‌دانیم پس از طرح ادعای سیدعلی‌محمد شیرازی در سال 1260ق. مبنی بر بابیت امام زمان و سپس اوج‌گیری این ادعاها به سوی امامت و نبوت و الوهیت، علمای شیعه در دو مرحله ، در اصفهان و تبریز به بحث با وی پرداختند تا به اصل ادعای وی پی ببرند و پس از آن که در این بحث و محاجات به واهی بودن سخنان باب اثبات شد  سعی کردند تا وی را به خطاها و اشتباهات و اوهامش واقف سازند. خوشبختانه شرح این مذاکرات و مباحثات از سوی منابع بهایی و غیربهایی نقل گردیده است و با نگاهی بیطرفانه و محققانه به آنها می‌توان به واقعیت پی برد. نمونه این متون ، متن کامل گزارش ناصرالدین‌میرزا ولیعهد از مجلس گفتگوی علمای تبریز با باب به پدرش محمدشاه قاجار، که یک گزارش رسمی به شمار می‌آید چنین است:
«هوالله تعالی شأنه. قربان خاک پای مبارکت شوم. در بابِ باب که فرمان قضا جریان صادر شده بود، که علما طرفین را حاضر کرده با او گفتگو نمایند، حسب‌الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده به کاظم‌خان سپرده، ورقه به جناب مجتهد نوشت که آمده به ادله و براهین و قوانین دین مبین گفت و شنید کنند. جناب مجتهد در جواب نوشتند که از تقریرات جمعی معتمدین و ملاحظه تحریرات این شخص بی‌دین، کفر او اظهر من‌الشمس و اوضح من‌الامس است. بعد از شهادت شهود، تکلیف راعی مجدداً در گفت و شنید نیست. لهذا جناب آخوند ملامحمد و ملامرتضی قلی را احظار نمود و در مجلس از نوکران این غلام امیر اصلان‌خان و میرزا یحیی و کاظم‌خان نیز ایستادند. اول حاجی ملامحمود پرسید که: مسموع می‌نمود که تو می‌گویی من نایب امام هستم و بابم و بعضی کلمات گفته‌ای که دلیل بر امام بودن، بلکه پیغمبری تست. گفت بلی حبیب من! قبله من! نایب امام هستم و باب هستم و آنچه گفته‌ام و شنیده‌اید راست است. اطاعت من بر شما لازم است، به دلیل «ادخلوالباب سجداً» ولکن این کلمات را من نگفته‌ام، آنکه گفته است، گفته است. پرسیدند گوینده کیست؟ جواب داد: آنکه به کوه طور تجلی کرد.
روا باشد اناالحق از درختی چرا نبود روا از نیکبختی؟
منی در میان نیست. اینها را خدا گفته است. بنده به منزله شجره طور هستم. آن وقت در او خلق می‌شد، الان در من خلق می‌شود، و به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تاکنون انتظار او را می‌کشید، منم. آنکه چهل هزار علما منکر او خواهند شد منم.
پرسیدند این حدیث در کدام کتاب است که چهل هزار علما منکر خواهند گشت؟
گفت: اگر چهل هزار نباشد چهار هزار که هست. ملامرتضی قلی گفت: بسیار خوب. تو از این قرار صاحب‌الامری. اما در احادیث هست و ضروری مذهب است که آن حضرت از مکه ظهور خواهند فرمود، و نقبای جن و انس با چهل و پنج هزار جنیان ایمان خواهند آورد، و مواریث انبیاء از قبیل زره داود و نگین سلیمان و ید بیضاء به آن جناب خواهند بود. کو عصای موسی و کو ید بیضاء؟
جواب داد که من مأذون به آوردن اینها نیستم.
جناب آخوند ملامحمد گفت غلط کردی که بدون اذن آمدی. بعد از آن پرسیدند که از معجزات و کرامات چه داری؟
گفت: اعجاز من این است که برای عصای خود آیه نازل می‌کنم. و شروع کرد به خواندن این فقره:
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. سبحان‌الله القدوس السبوح‌الذی خلقت السموات و الارض کما خلق هذه العصا آیه من آیاته.» اعراب کلمات را به قاعده نحو غلط خواند. تاء سموات را به فتح خواند. گفتند مکسور بخوان. آن‌گاه الارض را مکسور خواند. امیر اصلان‌خان عرض کرد: اگر این قبیل فقرات از جمله آیات باشد من هم توانم تلفیق کرد، و عرض کرد: «الحمدالله ‌الذی خلق العصا کما خلق الصباح و المساء». باب خجل شد. بعد از آن حاجی ملامحمود پرسید که در حدیث وارد است که مأمون از جناب رضا علیه‌السلام سئوال نمود که دلیل بر خلافت جد شما چیست؟ حضرت فرمود آیة انفسنا. مأمون گفت «لولا نسائنا». حضرت فرمود «لولا ابنائنا». سئوال و جواب را تطبیق بکن و مقصود را بیان‌ نما. ساعتی تأمل نموده و جواب نگفت. بعد از این مسائلی از فقه و سایر علوم پرسیدند. جواب گفتن نتوانست. حتی از مسائل بدیهیه فقه از قبیل شک و سهو سئوال نمودند، ندانست و سر به زیر افکند. باز از آن سخنهای بی‌معنی آغاز کرد که «همان نورم که به طور تجلی کرد زیرا که در حدیث است که آن نور نور یکی از شیعیان بوده است.»
این غلام گفت از کجا آن شیعه تو بوده‌ای؟ شاید نور ملامرتضی قلی بوده باشد. بیشتر شرمگین شد و سر به زیر افکند. چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شیخ‌الاسلام را احضار کرده، باب را چوب مضبوط زده، تنبیه معقول نموده، و توبه و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلطها نکند، و الان محبوس و مقید است. منتظر حکم اعلی‌حضرت اقدس همایون شهریاری روح‌العالمین فداه است. امر امر همایون است.»

--------------------------------------

 گفت و شنود سیدعلی‌محمد باب با روحانیون تبریز، تألیف میرزا محمد مامقانی، به اهتمام حسن مرسلوند، تهران، نشر تاریخ ایران، 1374)


[ چهارشنبه 88/8/27 ] [ 11:49 عصر ] [ اندیشک ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 92974