سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انـدیـشک
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه

در بهائیت دوازده اصل و تعلیم اجتماعی وجود داره که یکی از پر طرفدارترین آنها "وحدت عالم انسانی" نام داره. وحدت عالم انسانی، به معنی اتحاد واقعی و تساوی انسان‌ها از نظر حقوق روحانی، اجتماعی، فردی و مدنی است.دروغی به نام بهائیت
بهائیان ادعا می کنن که این اصل هدف اصلی آنهاست و دیگر اصول و تعالیم همچون قمری دور این شمس می گردند
اما نکته مهم اینجاست:
حسینعلی نوری بهاءالله در کتاب بدیع، صفحه ی 140 می نوسید :
«الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید»! دقت کنید که جناب بهاءالله چطور غیر بهائیان را از دایره انسانیت خارج می داند، بلکه به فتوای ایشان هرکس که آنها را آدم بداند، او نیز از جمیع فیوضات رحمانی محروم است.
حال با علم به این گفته جناب بهاء الله که هر کسی که بهائی نیست، انسان نیست! و هر عقل سلیمی به این موضوع اقرار می کنه که این عقیده و سخن با شعار حقیقی وحدت عالم انسانی اختلاف کامل داره، چرا عده ای غیر بهائی گریبان چاک می کنن و فریاد کشان از حقانیت این فرقه حمایت می کنن؟!! فرقه ای که حتی آنها رو انسان هم نمی دونه؟!


[ پنج شنبه 91/1/17 ] [ 10:9 صبح ] [ اندیشک ] [ نظرات () ]

«اُمی» بودن یا نبودن، مسئله این است

و اما «اُمی» بودن جناب بهاء، که پیروانشان بسیار پافشاری بر «اُمی»  بودنش دارن
جناب بهاء الله در جایی می نویسد:
"دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل بر علوم کسبی است نه بر موهبت الهی"
ایشان در جایی از اشعار شعرا و سخنان عرفا استفاده کرده که متناقض با صحبت قبل می باشد. اما بعد به جمله ای برخورد کردم که ایشان می گوید:
"هر آینه ما کتاب های مردمان را نخواندیم و از علومشان آگاه نیستیم. هر آن گاه که خواستیم بیانات عالمان و حکیمان را یاد آور شویم در پیش روی پروردگارت آنچه در کتب و صحف عالم بود آشکار می گشت ما هم می دیدیم و می نوشتیم."
وقتی این جملات از بهاء الله را می بینیم و می خوانیم کم کم تناقض مطرح شده را فراموش می کنیم اما باید با صبر و حوصله این موضوع مهم بررسی بشه تا مو لای درزش نره دلیل این حرف چیه؟! دلیلم اینه که جمله بهاءالله در کتابش که گمانم درباره حاج کریم خان کرمانیه این تناقض رو قوت می ده :
"این بنده اقبال به ملاحظه کلمات غیر نداشته و ندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سوال نموده و مستفسر شده بودند لهذا لازم گشت که قدری در کتب او ملاحظه رود و جواب سائلین بعد از معرفت و بصیرت داده شود!!!!. (پس معرفت و بصیرت نداشته اند) باری کتب عربیه او به دست نیفتاد!!! تا این که شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمی به ارشاد العوام است در این بلد یافت می شود...... با وجود این ، کتاب را طلب نموده چند روز معدود نزد بنده بود و گویا دو مرتبه (کتاب را خوانده است آن هم 2 بار تا معرفت حاصل کند) در او ملاحظه شد."!!
اینجا بود که این سوال مطرح شد.
جناب بهاءالله اگر کتاب عربی را پیدا نکرده پس چرا آن کتاب و صحف در برابر ایشان آشکار نگشته تا ببینند و بخوانند !
سوال بعدی این است که ایشان کتاب مسمی به ارشاد العوام را گرفته و 2 مرتبه خوانده اند.پس نمی توان علم ایشان را الهی دانست. ایشان هم کتاب می خوانده اند و گاهی هم نمی فهمیدند و مجبور می شدند که دوباره بخوانند و هم علم اکتسابی داشته اند .


[ چهارشنبه 89/5/6 ] [ 1:1 عصر ] [ اندیشک ] [ نظرات () ]

«اُمی» بودن یا نبودن، مسئله این است

یکی از ویژگی های انبیاء و پیامبران الهی داشتن علم لدنیه به این معنی که به مکتب نرفتن و استادی برای یادگیری علوم نداشتن و این ویژگی یکی از نشانه های الهی بودن انبیاء و پیامبرانه . «اُمی» تعبیریه که نسبت به نبی یا هر کسی که دارای این خصوصیت باشه به کار می برن و به این دلیله که درباره پیامبر اسلام از این تعبیر به معنای درس نخوانده استفاده می شه.
اما در باب «اُمی» بودن جنابان باب و بهاء الله به چند مدرک و سند بر می خوریم که عبد البهاء در یکی از کتابهای خود افاضه ای فرموده و نگاشته اند : " نورانیت مظاهر مقدسه بذاتهم است . نمی شود از دیگری اقتباس نمایند. دیگران باید از آنها اکتساب علوم و اقتباس انوار نمایند نه آنها از دیگران. جمیع مظاهر الهیه چنین بوده اند؛ حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت مسیح و حضرت محمد و حضرت باب و حضر بهاء الله در هیچ مدرسه ای داخل نشدند......"
در جای دیگر آمده است : "در میان طایفه شیعیان عموما مسلم است که حضرت ابدا در هیچ مدرسه ای تحصیل نفرموده اند و نزد کسی اکتساب علوم نکرده اند و جمیع اهل شیراز گواهی می دهند ؛ با وجود این به منتهای فضل بغتتا در میان خلق ظاهر شده اند."
اما در اسناد دیگر به هیچ عنوان نشانی از «اُمی» بودن باب و بهاء نیست که نیست . در یکی از کتب بهائیت نوشته : "خال حضرت باب ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند، هر چند حضرت باب به درس خواند میل نداشتند ولی برای آنکه به میل خال بزرگوار رفتار کنند به مکتب شیخ عابد تشریف بردند. شیخ عابد مرد پرهیزگار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد و سید کاظم رشتی به شمار می رفت."
گلپایگانی (بزرگترین مبلغ بهائی) در کتابی نوشته ، باب شش یا هفت ساله بود که در مدرسه شیخ عابد داخل شد و مدرسه به قهوه اولیاء معروف بود و باب پنج سال در آنجا مبادی و پایه های زبان فارسی آموخت و در آغاز ربیع الأول سال 1257 ـ پس از این که هفت ماه در کربلا و نجف اقامت داشت ـ به شیراز برگشت .
جالب تر، سخنی است که خود باب در کتاب کتاب بیان عربی در ص25 به یاد کودکانه های خود و دوران مکتب و تَرکه ، آورده است : "قل ان یا محمد معلمی فلا تضربنی .... و اذا اردت ضربا فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب علی اللحم....."
بگو ای محمد آموزگار من ، مرا کتک مزن..... و چون خواستی بزنی بیشتر از پنج ضربه نزن نیز بر گوشت بدنم نزن. این نشان می دهد باب نه تنها به مکتب می رفته و تحصیل می کرده بلکه دانش آموز زرنگی نبوده و گاه و بی گاه از جانب معلم خود کتک و ترکه ای هم می خورده .
...


[ یکشنبه 89/4/27 ] [ 1:47 عصر ] [ اندیشک ] [ نظرات () ]

همه چیز پاکه إلّا ....

آئین بهائیت (با ادعای دیانت) طبق ادیان مختلف سعی کرده تا احکامی متفاوت از دیگران به پیروانش ارائه کنه و البته به خوبی هم پیامبرشون از عهدش بر اومد . نمونه ای از این احکام متفاوت ! که البته پیروانش رو از چاله در نمی آره که هیچ ، بلکه به چاه می اندازه و سرگردونشون می کنه بحث نجاست و پاکی اشیائه که بهتره خودتون دربارش قضاوت کنید .
 جناب بهاء در کتاب اقدس ـ چاپ تهران ص 74 ـ آورده اند : "کذلک رفع الله حکم دون الطهاره عن کل الاشیا" (این چنین خداوند ، حکم پاک نبودن را از اشیاء برداشت.)
و در ص 75 همان کتاب نوشته اند که : "قد انغمست الاشیاء فی بحر الطهاره فی اول الرضوان" (هر آینه همه چیز در اول رضوان در دریای طهارت و پاکی غوطه ور شد)
امّا در جای دیگه کتاب سعی کردند وارد ریز مسئله بشن و توضیحاتی بدن : "و حکم باللطافه (بالطهاره) الکبری و تغسیل ما تغبر من الغبار و کیف الاوساخ المنجمده و دونها، اتقوا الله و کونوا من المطهرین......طهروا کل مکروه بالماء الذی لم یتغیر بالثلاث.ایاک ان تستعملوا الماء الذی تغیر بالهواء او بشیء اخر" (و حکم شده است به پاکی بزرگتر!!! و شستن آن چه غبار گرفته تا چه رسد به چرک های جامد و غیر آن ، از خدا بترسید و از پاک کنندگان باشید!!... هر چیز کثیفی را با آبی که رنگ و بو و مزه آن تغییر نکرده است پاک کنید مبادا آبی را که بر اثر هوا یا چیز دیگر تغییر کرده به کار برید.)(گنجینه حدود و احکام 81)
حال این جناب بهاء و چهار سوال :
اول : مسائل نجاست و طهارت در اسلام چه ایرادی داشت که شما از یک طرف همه چیز را پاک می دونی و از طرف دیگه نه و نمی تونی هر چیز پلید و کثیفی را پاک بدونی پس دستور می دی که با آب پاکی که مزه و بو و رنگش تغییر نکرده اشیاء را پاک کنید و جالب تر اینکه جای دیگه گفتی بر هر چیز پاکی میشه سجده کرد: "قد اذن الله لکم السجود علی کل شیئ طاهر"(ص 26 گنجینه) .
دوم : اگر همه چیز پاکه پس چرا در بحث سجده گفتید بر هر چیز پاک !! می شه سجده کرد مگه چیز غیر پاکی .
سوم : اصلاً مگه چیز غیر پاک طبق گفته اول از ص 74 اقدس داریم؟! .
چهارم : مگه هر چیز غیر پاکی را می شه با آب پاک کرد ؟


[ سه شنبه 89/3/4 ] [ 11:15 صبح ] [ اندیشک ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 92912